اگر احساس سرخوشی
ندارید، باید سرمنشأ خستگیها و بیحوصلگیهای خود را دریابید؛ جهت
اینکار در وهلهی نخست، رویکرد و نگاه خود را شناخته و در راستای تغییر آن
اقدام کنید، سپس الگوهای عملی-کاربردی خود که با توجه به تغییر نگرشتان
آمادهی تحولاند را زیرورو کنید (کاری بسیار مشکل اما امکانپذیر است). در
این مقاله میخواهیم دیوارهایی که با خود، کدری و دلتنگی بههمراه داشته
را فرو ریزیم و جهانی شادابتر بنا نهیم.
بهراستی
چهکسی گفته که باید مانند دیگران باشید؟ چهکسی گفته که دیگران باید
مانند شما باشند؟ نه، آنکار را بکنید و نه اینکار را، بلکه به دیگران
احترام بگذارید اما مانند خودتان باشید، از کلیشههای دیکتهشده بیرون
آیید، اصول و حدود تعریفشده و قانونمند را مراعات کنید تا اینکه به
هیچکسی اجازه ندهید که به حیطهی شخصی- شخصیتی شما تعرض کند:
- برای خودتان زندگی کنید و با معیارهای خود دمخور باشید و از اینکه براساس خودخواهیها و تنگنظریهای دیگران حتی مورد نفرت قرارگیرید، ناراحت نباشید.
-
دیوارهای خستگی و فرمایشی و مأیوسکننده را بشکنید، حتی اگر لازم شد
خودتان را نیز بشکنید و از نو بسازید؛ طوری خود را بسازید که هم دوست داشته
شوید و هم دوست بدارید، هم محترم باشید و هم محترمانه (با دیگران) رفتار
کنید، خستگیهای وجودتان را بهدر کنید و راه شادمانهزیستن را برگزینید.
-
در راه شادمانی، از به حقارتکشیدن خود بهدر آیید و از گلهمندیهای کوچک
و کماهمیت صرفنظر کنید. سعیکنید هرگز چیزهای کوچک و پیشپاافتاده را
نبینید؛ بهویژه در برابر کسانی که از پرواز چیزی نمیدانند اما اینطور
وانمود میکنند که استاد پروازند، نه کم بیاورید و نه اوج بگیرید، زیرا
«برای آنان که از پرواز چیزی نمیدانند، هرچه بیشتر اوج بگیری،
کوچکتری!»
بدون
کمترین دغدغه و دلواپسی، شادمانی را بخشی از زندگی خود کنید، هرچند غم و
اندوه نیز جزئی از زندگیست اما به آن بهای کمتری بدهید؛ به گریه و زاری،
دلگرفتگی، سوگ و غصه اجازه ندهید بیش از سهم خود، شما را دربرگیرد چرا
که شادی، هستهی مرکزی زندگی و غم و اندوه، یکی از هالههای پیرامونی آن
است.
-
به هرچیزی که وسیلهی آرامش است، بیشتر بها دهید و آنچه که شما را
میآزارد، یا درست کنید یا از خود دورسازید. اگر کارتان آزارتان میدهد،
آگاهانه و با درایت، درصدد یافتن کار مورد علاقهتان باشید. اگر دوستتان
سبب رنجتان میشود، قاطع و باشهامت از او دست بکشید و درپی یافتن دوستانی
دیگر باشید؛ دوستانی که راحتتر و عمیقتر همدیگر را درککرده و به هم
صمیمانه و روراست احترام میگذارند. اگر همسایهتان شما را میآزارد، تمامی
ارتباطاتتان را با او قطع کنید؛ هرکس هرطور که میخواهد، فکر کند. همیشه و
در همهجا اصل، خودتان هستید؛ در بازی زندگی، آنکس که نقش اصلی را بازی
میکند، خودتان هستید نه هیچکس دیگر، پس به هیچکس اجازه ندهید زندگیتان
را به روزمرگی، تکرار و پوچی بکشاند.
-
هرلحظه از زندگی، بهقدری ارزشمند و گرانبهاست که اگر حتی جانت را برایش
بدهی، بازهم کم است و همین است که در اوج ایثار و اقتدار و دگردوستی به
این نتیجه میرسی که:
آنقدر زیباست این بیبازگشت کز برایش میتوان از جان گذشت
-
هرچه بیشتر شادباشی، درنتیجه بیشتر به زندگی دلبستگی خواهی داشت؛ آیا تا
بهحال فکر کردهاید که چرا اینقدر زندگیتان را دوستدارید؟ زیرا
زیباست؛ پس دوستش بدارید اما مواظب باشید که بهخاطرش، به پیشپاافتادگی
کشیده نشوید.
-
بابت مشکلات و خطاهاییکه مرتکب میشوید، نه بترسید و نه کم بیاورید؛ خطا
جزئی از زندگیست اما تداوم و تکرار آن، خانمانبرانداز و فاجعهانگیز است.
-
از تکانشهای زندگی و چالشهای آن غافل نشوید، زیرا عشق به زندگی و زیستن،
در گرو هیجانات آن است. مخاطرات زندگی، از لذت و دلچسبی خاص خود برخوردار
است. زندگی پرهیجان، بهگونهایست که هرروز، هزاربار به پایان میرسی و
باز از نو شروع میکنی. در زندگی پرچالش، ارزش سرخوشی و عشق، از نوعی دیگر
است؛ هر لحظه ویژگیها، شادیها و غمهای خاص خود را دارد.
-
تفاوت افراد شاد و سرخوش، با افراد دلگرفته و دائمالغم، در اینست که
جهان را بهگونهای متفاوت و بازاندیشانه نگاه میکنند؛ اینگونه افراد:
خود را بدهکار دنیا دانسته، نه طلبکار از هرکس و هرچیز.
خود و دنیا را ارزشمند دانسته و دوست میدارند.
از توان تأثیرگذاری خوبی بر حوادث پیرامون خود برخوردارند.
بر خود مسلطند.
در مواقع ضروری و اجتنابناپذیر، نهتنها افراد نزدیک را، که دنیا را به مبارزه میطلبند.
از اعتمادبهنفس و تعهد نسبت به خود و دیگران برخوردارند.
چیزی
بهنام «شکست» را نپذیرفته و معتقدند که هر رویدادی، نتیجهی یکسری
فعالیتهاست که اگر به نتایج مورد نظر بینجامد، «موفقیت» و در غیر
اینصورت «شکست» نامیده میشود.
بنابراین،
آنگاه که بتوانید فکر و اندیشه کنید، میتوانید الگوهایتان، باورهایتان
و سپس رفتار و عملکردتان را دچار تغییر و تحول سازید و آنگاه که توانستید
چنین کنید، قادر خواهید بود که همهی زندگیتان را تغییر دهید. اگر کسی
بتواند باورهایش را بهدرستی سازماندهی کند، بهراحتی به خودکنترلی رسیده و
درنتیجه، مطابق میل خود، به تقویت نقاط قوتاش پرداخته و درنهایت،
قدرتمندانه عشق میورزد، عمیقاً شاد است و آگاهانه دوستمیدارد.