یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این
درس می اندازید . من که نمی خواهم موشک هوا کنم .
می خواهم در روستایمان معلم شوم .
دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ،
ولی تو نمی توانی به من قول بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ،
نخواهد موشک هوا کند .